هو الجمیل و یحب الجمال
دلنوشته ای به بهانه دومین نمایشگاه اعضای انجمن عکاسی شهرمان خنج
تاریخ و فرهنگ هیچ قومی در گذر زمان از گزند ناملایمات و دگرگونیهای اجتماعی و حوادث ناخوانده در امان نمانده و نخواهد ماند .
چه بلایای طبیعی و چه تداخل فرهنگی یا نسیان آدمی!! هریک بعنوان یکی از عوامل غارت و تاراج فرهنگی ، گذشته و فرهنگ این کهنه دیار را تحت تاثیر قرار خواهند داد، تا آنجا که از این گنجینه ی گرانبها هیچ میراث و ترکه ای برای آیندگان باقی نخواهد ماند ، تا از این رهگذر هویت و سوابق تاریخی و فرهنگی آبا و اجدادی و قومی و زادگاهشان را درآیینه فردا نظاره گر باشند .
نمایشگاه حاضر ثمره ی تلاش و همّت هنرمندان نوپا و نوسفر شاهراه هنر و اندیشه و زحمات بی دریغ بزرگوارانی است که بی شک هیچ انگیزه ای جز دغدغه صیانت از این گنج گرانبها بعنوان میراث داران فردا و فرداهای این مرزو بوم در خیالیشان نمی گنجد!! تا از این رهگذر زنگار و غبار فراموشی را از چهره غم گرفته فرهنگ و قدمت زادگاهمان بزدایند ، هنرمندانی که در عین مشق الفبای هنرعکاسی با لطافت و ظرافت بر خاسته از عمق جان این چنین دلفریب ایده های ارزشمند خود را در قالب عکسهای ماندگار بعنوان ره آوردی بسیار قیمتی برای نسل فردا در چارچوب قابهای کوچکی عظمت و تاریخ گذشته این کهنه دیار را به نمایش گذاشته اند عکس هایی که احساس و افکار هر بیننده ای را از نزدیکترین زوایای دوربین مدرن تا دورترین افقهای سنت گذشته را به هم پیوند می زند. از گذر چرخش ایام در قاب کهنه پره های چوبی چهره تا حلاوت دستهای آغشته به شهد و شیره در خرما و چهره!!
از شیطنت و بازی کودکانه درگرمای نفس گیر یک ظهر تابستان در خنکای سایه کهن ترین درخت کنار آبادی تابوی عطر نان داغ عمه در نیمروزی دلپذیر از فشار گرمی مطبخ مهربانی!!!!
از سنگینی گردش گردونه سنگ هاس ، یادآور گذران سخت زندگی گذشتگان و تبلور سخت کوشی مادران!! تا ثقل جوغن و آهن دسته های طلایی را که امروزه جایشان را به آسیابهای برقی مدرن سپرده اند! از بافت رجهای ریز و منظم لووار و پشت و لوی مادران و دختران خانه در نسیم دل انگیز دالانهای گلی که تا و پودشان از مهارت و هنر انگشتانشان نقش و جان گرفته اند ، تا کورسوی خیال انگیز روشنایی برساتی در فضای خشتی وکاهگلی!!!
از تنها انگشتر طلای میراث مادربزرگ یادآور فصول از سرگذشته جوانی تا برهم گذاشتن رگه رگه های چین پیشانی!!
و در آخر زلالی قطره آبی روشن که چون صدفی عظمت و صفای دارالاولیاء را به سان مرواریدی درخود جای داده تا بزرگی روح قوم برجای گرفته دراین سرزمین همواره از گزند و فنای خصمانه و بی رحم گذر زمان اینگونه در امان بماند و برای پاسداشت از حریم فرهنگ و هنرش هنرمندی متعهد ، و میراث داری خلف برای آیندگان باشد .
دستهایتان توانا ، اندیشه هایتان پویا و روشنی دلهایتان منور تر از فلش دوربین هایتان
صادق – زاهدیان
خنج اردیبهشت ۹۴
احمد خادمي
13 تیر 1394 - 8:54 بعد از ظهرسپاس فراوان از آقای صادق زاهدیان بخاطر نظر زیبای هنرمندانه ای که به نمایشگاه و این فعالیت داشتند . متن زیبای آقای زاهدیان و نظرات سازنده و امیدبخش عموم دوست داران هنری که از نمایشگاه بازدید کرده اند باعث دلگرمی و افتخار اعضای انجمن است .
آیدا
15 مرداد 1394 - 4:55 بعد از ظهرخیلی انجمن خوبیه ممنون از لطفطون